جانشینان پیامبر اسلام چه کسانی هستند؟ (قسمت پایانی)
در شمارههای پیشین، به بررسی مفهوم خلافت پرداخته و اهمیت شناخت امام را در منابع اهل سنت، مورد بررسی قرار دادیم. در این بخش به نظر برخی متکلمان اهل سنت در این رابطه میپردازیم.
نظر برخی متکلمین اهل سنت
لازم است به آرای برخی متکلمین اهل سنت و انحراف استنباط آنان از متون و منابع، درباره جانشینان پیامبر اشاره کنیم:
1. متکلمین اهل سنت، تنها پیامبر(صلی الله علیه و آله) را معصوم دانسته، و فقط گفته وی را عاری از خطا میدانند و برای هیچیک از افراد خاندان، صحابه و خلفای پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنین اعتباری قائل نیستند. ازاینرو، گفتار اهل بیت(علیهم السلام) نیز نزد پیروان مذاهب تسنن، نهایتاً بهاندازه گفتار یک عالم دینی معتبر است. این مطلب در کتب اصولی و فقهی اهل سنت و منابعی مانند: شرح اعتقادات نسفی، شرح اللمع والابانه و منابعی مانند اینها، بارها بیان شده و در کتب گوناگون اهل سنت، صدها اشتباه، سهو و خلاف از صحابه و خلفای بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده است.
2. امامت نزد متکلمین اهل سنت امری غیر الهی است و مرجعیت دینی میتواند از مسئولیتهای عالمان دین باشد. بنابراین رهبری نیز امری غیر الهی است و خلیفه و امام یا از طریق انتخاب مردم (تفتازانی، 1409: 5 / 233؛ شهرستانی، 1373: 1 / 72) یا با عهد و انتخاب خلیفه قبلی (ماوردی، 1416: 7) و یا به نیروی قهر و غلبه (تفتازانی، 1409: 5 / 233) تعیین میگردد.
3. متکلمین اهل سنت که امامت را امری غیر الهی و از افعال مردم
میدانند، بالتبع آن را در شمار تکالیف و فروع فقهی آورده، در علم فقه از
آن بحث میکنند. (همان: 5 / 232)
4. دانشمندان اهل سنت با مجامله و تساهل نسبتبه اشخاص و اتفاقات صدر
اسلام، ازجمله در باب اختلاف علی(علیه السلام) و معاویه میگویند:
نسبتبه اختلاف علی و معاویه بهتر است که اصلاً به آن پرداخته نشود و از
آنان به نیکی یاد شود و آنچه واقع شده است به بهترین نحو تفسیر گردد.
(ابنجزی، 1409: 18)
5. نَوَوی، عالم و محدّث معروف اهل سنت میگوید:
همه اهل سنت از فقها و محدثان و متکلمان بر این عقیدهاند که خلیفه و حاکم به دلیل فسق و ظلم و تعطیل احکام خدا، عزل و خلع نمیشود و خروج و قیام علیه او جایز نیست. (نَوَوی، 1426: 8 / 36؛ تفتازانی، 1409: 295؛ امینی، 1374: 8 / 136)
6 . اگرچه در پارهای از کتابهای کلامی اهل سنت از مسئله امامت بحث شده است، بر فقهی بودن جایگاه حکومت و حاکمیت نیز تصریح کردهاند.
به نظر ما، امامت از فروع دین است و برای پیروی از پیشینیان خود آن را در مباحث علم کلام آوردهایم. (قاضی عضدالدین، 1997: 395)
7. تفتازانی در شرح المقاصد میگوید:
عدم بیان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) درباره جانشینان خود ازآنرو است که وی آن را به صاحبنظران واگذار کرده است نه آنکه در این مسئله اهمالی صورت گرفته باشد. (تفتازانی، 1409: 5 / 263)
مصادیق جانشنیان پیامبر(صلی الله علیه و آله)
پس از روشن شدن اهمیت خلافت و امامت در قرآن و سنت و مشخص شدن علت ضرورت تعیین و انتصاب خلیفه بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اشاره به برخی شبهات دراینباره، به بیان روایاتی از منابع اهل سنت که بیانگر خصوصیات جانشینان بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله)اند میپردازیم. ابتدا منابع تفسیری اهل سنت دراینباره بررسی خواهد شد، سپس روایات نقلشده از پیامبر(صلی الله علیه و آله) طرح، و در نهایت، به برخی شبهات رایج اشاره خواهد شد.
الف) منابع تفسیری
1. آیه انذار
نخستین مرحله از دعوت علنی اسلام پس از بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله) با دعوت عشیره و خویشاوندان به توحید آغاز گردید، آنجا که خداوند میفرماید: «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ»؛ (شعرا / 214) خویشان نزدیک خود را بترسان و هشدار بده. در آغاز بعثت، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) خویشان نزدیک خود را جمع نمود و رسالت خویش را به اطلاع آنها رسانید و آنها را به پذیرش دعوتش فرا خواند و فرمود: «فایّکم یوازرنی هذا الامر على ان یکون اخی و وصیّی و خلیفتی فیکم؟ کیست که از میان شما مرا در انجام دادن این رسالت یاری دهد تا برادر من و وصی من و جانشین من در میان شما باشد؟
در آن میان علی(علیه السلام) برخاست و گفت: «من یا رسولالله» پیامبر(صلی الله علیه و آله) سخن خویش را تکرار فرمود. دوباره علی(علیه السلام) گفت: «من یا رسولالله» آنگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «انّ هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم؛ این (علی) برادر من، و وصی من و جانشین من در میان شماست». (حنبل، 1990: 1 / 111؛ طبری، 1362: 19 / 168؛ سبط بن جوزی، 1412: 44؛ متّقی هندی، 1993: 6 / 196؛ قندوزی، 1422: 105؛ بحرانی، 1380: 343؛ واحدی نیشابوری، 1374: 276؛ شیرازی بیضاوی، بیتا: 4 / 96؛ قرطبی، 1423: 15 / 247؛ شوشتری، 1380: 5 / 560 و 14 / 423)
2. آیه تبلیغ
ولایت علوی ضامن دوام و بقای رسالت محمّدی است.
یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَ بِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ. (مائده / 67)
ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت نازل شده است، به مردم برسان و اگر این کار را انجام ندهی، رسالت خویش را به انجام نرساندهای. خداوند تو را از شرّ مردمان حفظ میکند و خداوند قوم کافر را هدایت نمیکند.
این آیه شریف هنگام بازگشت رسولالله(صلی الله علیه و آله) از «حجه الوداع» نازل شد و بهدنبال نزول آن، پیامبر دستور داد تا مردم در محلی بهنام غدیر خم جمع شدند و آنگاه بعد از خطبهای، علی بن ابیطالب(علیه السلام) را به خلافت منصوب فرمود.
در تمام قرآن، خطابی به این حدّت و اهمیت به آن حضرت نشده است. مضمون آن چنین است که اگر این کار (ابلاغ پیام حق) را نکنی، پیامبری نافرمان و از نبوت ساقط بوده، دیگر پیامبر من نخواهی بود، چون اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) امر خدا را اطاعت نکند، از پیامبری ساقط است.
بههرحال عبارت «بلّغ ما انزل» حاکی از آن است که قبل از اینها امر به خلافت علی(علیه السلام) نازل شده بود، امّا هنوز وقت ابلاغ آن نرسیده بود؛ چراکه خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: آنچه ازپیش نازل شده را ابلاغ کن! ضمیر کلمه «رسالته» خواه به همه رسالت برگردد و یا به آن فرمان خاص، درهرحال، عدم تبلیغ آن، مساوی سقوط نبوت آن حضرت بود.
عبارت «والله یعصمک من النّاس» بیانگر نگرانی درونی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از چگونگی برخورد مردم با پیام حق، درباره خلافت و بروز اختلاف است. رسولالله میاندیشیدند مردم بگویند با وجود این همه صحابه، چرا داماد خود را برای خلافت ترجیح داد؟! ولی خداوند فرمود: از اجرای رسالت خویش، هراس به خود راه نده که خداوند نگهدار و حافظ توست. فقره بعدی آیه، یعنی جمله «والله لایهدی القوم الکافرین» حاکی از خنثی شدن نقشه انکارکنندگان است.
واحدی نیشابوری در اسباب النّزول ذیل همین آیه شریف نقل کرده است که ابوسعید خدری گفت: این آیه در روز غدیر، درباره علی بن ابیطالب(علیه السلام) نازل گردید. (1374: 115) فخر رازی در تفسیر کبیر خود میگوید: «نزلت الآیه فی فضل علی و لما نزلت هذه الآیه اخذ بیده و قال: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهم وال مَن والاه و عاد من عاداه». (1407: 3 / 636) علامه امینی نیز، در کتاب الغدیر این ماجرا را از سی کتاب معتبر اهل سنت نقل کرده است. (1374: 1 / 223 ـ 214)
3. آیه صراط مستقیم
«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ»؛ (حمد / 6) ما را به راه راست هدایت کن!.. «هَذَا صِرَاطٌ عَلَی مُسْتَقِیمٌ»؛ (حجر / 41) این راه مستقیم من است. حسکانی در شواهد التّنزیل از ابنعباس نقل میکند که وی در معنای این آیه شریف گفته است: «اهدنا الی حبّ النبی و اهل بیته»؛ خداوندا ما را به دوستی پیغمبر و اهل بیتش(علیهم السلام) راهنمایی فرما!
در ذیل همین آیه، حاکم از جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند که پیامبر فرمود: «هر آینه خداوند، علی و همسر و پسرانش را حجّتهای خداوند بر آفریدههای خود قرار داد و ایشان درهای علم من در امتم میباشند. اگر کسی بهوسیله ایشان هدایت بشود، به راه راست راه جسته است». (1974: 1 / 76 ـ 74)
حسکانی همچنین براساس سلسله سندی از سلام بن مستنیر جعفی نقل میکند که او گفت:
بر حضرت ابیجعفر امام باقر(علیه السلام) وارد شدم و عرض کردم: خداوند مرا فدایت گرداند. به یقین که خوش ندارم شما را به زحمت بیندازم؛ ولی اگر به من اجازه میفرمایید از شما پرسش کنم. امام فرمود: از هر چه میخواهی بپرس. گفتم: از قرآن از شما بپرسم؟ فرمود: آری. گفتم: معنای سخن خداوند در کتابش که فرموده: «هذا صراط علی مستقیم» چیست؟ فرمود: راه علی بن ابیطالب. گفتم: به راستی راه علی بن ابیطالب؟ برای بار دوم باز هم فرمود: راه علی بن ابیطالب. (همان: 78)
4. آیه هدایت
أَفَمَنْ یهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یهدِّی إِلَّا أَنْ یهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیفَ تَحْکُمُونَ. (یونس / 35)
آیا کسی که به حق راهنمایی میکند، سزاوارتر است به پیروی شدن یا کسی که خود راه نمییابد؟ مگر راه را به او نشان دهند. پس چه میشود شما را؟ چگونه داوری مینمایید؟
حسکانی در شواهد التّنزیل براساس سلسله سندی از ابنعبّاس نقل میکند که او گفت:
گروهی مرافعهای نزد پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بردند. حضرت امر فرمودند تا یکی از اطرافیانشان در مورد اختلاف مذکور قضاوت نماید. او حکم نمود، ولی طرفهای درگیر نپذیرفتند. سپس علی(علیه السلام) را امر فرمودند تا ایشان حکم نماید. براساس فرمان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیه السلام) قضاوت فرمود و طرفهای مرافعه پذیرفتند و خشنود گردیدند. آنگاه بعضی از منافقین به آنان گفتند: فلان شخص بر شما حکم کرد، نپذیرفتید ولی وقتی علی بر شما حکم کرد پذیرفتید! شما بد گروهی هستید! در این هنگام این آیه شریف نازل گردید. (همان: 348)
همچنین حسکانی نقل میکند که: خلیفه دوم از امام علی(علیه السلام) خواست تا ایشان میان دو نفر داوری نمایند. حضرت علی(علیه السلام) میان ایشان داوری نمود، سپس آن کسی که علیه او حکم شده بود گفت: آیا او باید میان ما داوری کند؟ (درحقیقت میخواست علی(علیه السلام) را کوچک بشمارد) در این هنگام عمر بن خطّاب گریبان او را گرفت و گفت: وای بر تو! نمیدانی او کیست؟ این مرد علی بن ابیطالب است، مولای من است و مولای هر شخص مؤمن، پس هرکس علی مولایش نباشد، او مؤمن نیست. (همان: 348 و 349)
منابع و مآخذ
1. قرآن کریم.
2. نهجالبلاغه.
3. آلوسی بغدادی، سیدمحمود، 1985 م، روح المعانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
4. ابناثیر، علامه شیخ عزالدین، بیتا، تاریخ کامل، قاهره، المطبعه الامیریه.
5. ابنجزی الکلبی، ابیعبدالله محمد بن احمد بن محمد، 1409 ق، القوانین الفقهیه، بیروت، دار الکتاب العربی.
6. ابنحجر هیثمی، احمد، 1385 ق، الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبه القاهره.
7. ابنحزم، علی بن احمد، 1356 ق، المحلی، قاهره، مکتبه دار التراث.
8. ابنفارس، احمد بن زکریا ابوالحسین، 1979 م، مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، بیروت، دار الفکر.
9. ابنمحمد، عبدالکریم، 1395 ق، المعجم الکبیر، محقق منیره ناجی سالم، بغداد، رئاسه دیوان الاوقاف.
10. ابنمسلم، حجاج، بیتا، صحیح مسلم، 1407 ق ـ 1987 م، بیروت، مؤسسه عزالدین للطباعه و النشر.
11. ابنمنظور، محمد بن مکرم، 1996م، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، مؤسسه التاریخ العربی.
12. ابنهشام، عبدالملک، 1375، سیره، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی.
13. ابوداوود، سلیمان بن الاشعث السجستانی، بیتا، سنن، بیروت، دار الکتب العربی.
14. ابیالفیض، محمد بن محمد الحسینی الزبیدی، بیتا، اتحاف سادهالمتقین، بیروت، دار الفکر.
15. المقری الفیومی، احمد بن محمد بن علی، 1928 م، مصباح المنیر، قاهره، المطبعه الامیریه.
16. امینی، علامه عبدالحسین، 1374، الغدیر، ترجمه محمدباقر بهبودی، تهران، بنیاد بعثت، کتابخانه بزرگ اسلامی.
17. بحرانی، هاشم بن سلیمان، 1380، کفایه الخصام (ترجمه غایه المرام)،
مترجم محمدتقی دزفولی، شارح: محمّدحسین صفاخواه، تهران، کتابفروشی اسلامی.
18. بخاری، حافظ ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم، بیتا، صحیح، بیروت، دار المعرفه.
19. تفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر بن عبدالله الشهیر، 1409 ق، شرح المقاصد فى علم الکلام، قم، الشریف الرضی.
20. حاکم نیشابوری، الحافظ ابیعبدالله محمد بن محمد، 1406 ق، مستدرک، بیروت، دار المعرفه.
21. حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، 1974 م، شواهد التنزیل، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسه الاعلمیه.
22. حنبل، احمد بن محمد، 1990 م، مسند، قاهره، مکتبه التراث الاسلامی، دار الجیل.
23. خطیب بغدادی، احمد بن علی، 1997 م، تاریخ بغداد، محقق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتاب العربی.
24. زمخشری، الامام محمود بن عمر، 1407 ق، الکشاف، بیروت، دار الکتاب العربی، چ سوم.
25. سبط بن جوزی، شمسالدین ابوالمظفر یوسف، 1412 ق، تذکره خواص الامه بذکر خصائص الائمه، بیروت، دار الکتب العلمیه.
26. سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، بیتا، دُرالمنثور، بیروت، دار المعرفه للطباعه و النشر.
27. شافعی حلبی، علی بن برهانالدین، بیتا، سیره، بیروت، مکتبه الاسلامیه، دار احیاء التراث العربی.
28. شوشتری، نورالله، 1380، احقاق الحق، به اهتمام: محمود مرعشی، قم، مکتب آیتالله مرعشی.
29. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، 1373، الملل والنحل، تهران، اقبال.
30. شیرازی بیضاوی، ناصرالدین ابیسعید عبدالله، بیتا، تفسیر بیضاوی، بیروت، مؤسسه اعلمی.
31. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، 1362، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر.
32. طبری شافعی، محبالدین، 1997 م، ذخائر العقبی، قاهره، مکتبه التراث الاسلامی.
33. فخر رازی، امام محمد بن عمر، 1407 ق، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
34. ــــــــــــــــــــ ، بیتا، مفاتیح الغیب، لندن، دار الاسلام.
35. قاضی عضدالدین، عبدالرحمن احمد الایجی، 1997 م، المواقف، تحقیق عبدالرحمن عمیره، بیروت، دار الجیل.
36. قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، 1423 ق، الجامع الاحکام القرآن، محقق هشام سمیر البخاری، ریاض، دار عالم الکتب.
37. قندوزی، شیخ سلیمان حنفی، 1422 ق، ینابیع الموده، قم، دار الاسوه للطباعه والنشر.
38. ماوردی، ابیالحسن علی بن محمد بن حبیب البصری البغدادی الماوردی، 1416
ق، احکام السلطانیه والولایات الدینیه، بیروت، دار الکتب العلمیه.
39. متقی هندی، علی بن حسامالدین، 1405 ق، کنزالعمال، بیروت، موسسه الرساله.
40. مقریزی، احمد بن علی، 1383، النزاع والتخاصم فیما بین بنیامیه و بنیهاشم، ترجمه محمدباقر مدرسی بوستانآبادی، تهران، امیرکبیر.
41. نَوَوی، محیالدین ابوزکریا یحیی بن شرف بن صری، 1426 ق، المنهاج فى شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ریاض، بیت الافکار الدولیه.
42. واحدی نیشابوری، محمدباقر، 1374، اسباب النزول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
43. هروی، احمد بن محمد مقیم، 1033 ق، طبقات کبری، کلکته، بینا.
محمدرضا نورمحمدی
فصلنامه اندیشه نوین – شماره 27