جانشینان پیامبر اسلام چه کسانی هستند؟ (قسمت اول)
نام، صفات، خصوصیات و مصادیق جانشینان پیامبر بهطور متواتر در منابع مختلف اهل تسنن درج شده است که در منابع تفسیری در تبیین برخی آیات قرآن مانند آیه انذار، آیه تبلیغ و آیات مربوط به هدایت و صراط مستقیم قابل ارائه است.
بسم الله الرحمن الرحیم
در بسیاری از منابع تفسیری، تاریخی و روایی سنی و شیعه آمده است که رسول الله (صلی الله علیه و آله) از دوازده جانشین خود خبر داده و بنا به نقل «مسلم» در کتاب «صحیح»، عزت اسلام به این دوازده جانشین بستگی دارد. با وجود این اسناد، متکلمین اهل سنت به علل مختلف نخواستهاند مصادیق راستین ایشان را معرفی یا تأیید کنند و تفسیرهای غیر منصفانهای دراینباره ارائه نمودهاند. در این مقاله، ضمن نقل برخی از اقوال اهل سنّت و مقایسه آنها با یکدیگر، تعداد، نام و خصوصیات این جانشینان و مصادیق راستین آن، بررسی خواهد شد. نوشتار پیش رو، براساس منابع اهل سنّت و نظریه اندیشمندان ایشان تدوین شده است.
طرح مسئله
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، در موسم حج، آیین خود را بر قبایل عرب که برای زیارت خانه خدا به مکه میآمدند عرضه، و هدف خود از بعثت را تشریح میکرد. در یکی از این دیدارها با سران قبیله بنیعامر، یک نفر از آنان ضمن اعلان حمایت خود از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، از ایشان پرسید: «هرگاه خداوند تو را بر مخالفان پیروز ساخت، آیا موضوع زمامداری مسلمانان پس از شما به ما واگذار میگردد؟» پیامبر در پاسخ گفت: «الامر الی الله، یضعه حیث یشاء؛ موضوع خلافت، مربوط به خداست، آن را هر جا که بخواهد میگذارد.»
وی پس از شنیدن این سخن ناراحت شد و گفت: «هرگز درست نیست که ما فداکاری کنیم و زعامت از آنِ دیگران باشد». (طبری، ۱۳۶۲: ۲ / ۸۴ ؛ ابناثیر، بیتا: ۲ / ۶۵ ؛ شافعی حلبی، بیتا: ۲ / ۳؛ ابنهشام، ۱۳۷۵: ۲ / ۴۲)
پیامبر (صلی الله علیه و آله) در میان نامههایی که به سران کشورها مینوشت، نامهای به «هوذه بن علی» زمامدار «یمامه» نوشت و او را به آیین اسلام دعوت کرد. وی نیز، همانند آن شخص بنیعامری، اسلام آوردن خود و حمایت از آیین اسلام را به واگذاری مسئله زمامداری پس از رحلت پیامبر به خود مشروط کرد. حضرت در پاسخ وی فرمود: «لا و لا کرامه»؛ این پیشنهاد، صحیح نیست و عزّتی در این کار نیست. (هروی، ۱۰۳۳: ۱ / ۲۶۲؛ ابناثیر، بیتا: ۲ / ۴۶)
مسلم از جابر بن سمره نقل میکند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «لا یزال الاسلام عزیزاً الی اثنیعشر خلیفه»؛ این دین همچنان عزیز و آسیبناپذیر میماند، مادام که دوازده خلیفه، رهبری آن را در دست گیرند. (ابنمسلم، بیتا: ۶ / ۳) با اینکه مفسران، راویان و مورخان اهل سنت، این حدیث را به تواتر، در کتب خود نقل کردهاند، متکلمین اهل سنت در معرفی این دوازده جانشین با سردرگمی عجیبی روبهرو شده و هرگز نتوانستهاند یک گروه دوازدهنفره بههمپیوستهای را که عزّت و عظمت اسلام با آنان تضمین شده باشد، معرّفی نمایند!
سؤال این پژوهش این است که چه کسانی طبق ادله قطعی و مستند، مصداق این خلفای دوازدهگانه خواهند بود؟
همگان میدانند که پس از خلافتِ جانشینان چهارگانه مورد قبول اهل سنت، دوران خلافت امویان آغاز شد. سابقه این سلسله خلفا، بهقدری تیره و آلوده، و اعمال و منش پلید آنان بهقدری آشکار است که مسلّماً هیچ انسان مطلّع و منصفی نمیتواند معاویه و فرزند او یزید و مروان بن حکم را جزو این دوازده خلیفه معرفی کند که مایه عزّت و عظمت اسلام باشند.
براساس وقایع تاریخی پس از سپری شدن دوران امویان، عصر بنیعبّاس آغاز شد که آن دوران نیز مانند دوران امویان، همراه با خونریزیها و اعمال ننگین فراوانی از این نوع بود. از این رو خلفای عبّاسی را نیز هرگز نمیتوان مصداق این دوازده خلیفه پیامبر(صلی الله علیه و آله) دانست.
در این میان، فرضیه مورد نظر این است که تنها گروهی را که میتوان مصداق دوازده خلیفه مورد نظر پیامبر (صلی الله علیه و آله) دانست، همان دوازده پیشوای معصوم شیعهاند که نام، خصوصیات و شیوه زندگی آنان و نیز، وصایای پیامبر(صلی الله علیه و آله) درباره آنها، در کتب تاریخی، حدیثی و تفسیری فریقین، بهصورت متواتر ضبط شده است.
واژهشناسی
شایسته است پیش از ورود به اصل بحث، بهمعنای «خلافت و خلیفه» در لغت و اصطلاح، و جایگاه آن در قرآن توجّه کنیم. خلیفه در لغت بهمعنای «عوض و بدل» (المقری الفیومی، ۱۹۲۸: ۱ / ۱۸۹) و در اصطلاح متکلمین بهمعنای «جانشین پیغمبر، امام و رهبر» است. (ابنمنظور، ۱۹۹۶: ۴ / ۱۸۱؛ ابنفارس، ۱۹۷۹: ۲ / ۲۱۰)
واژه خلیفه دو بار در قرآن کریم آمده است. یک بار در آیه «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِیفَهً»؛ (بقره / ۳۰) هنگامیکه پروردگار تو به فرشتگان گفت: من روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد. و بار دیگر در آیه «یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَینَ النَّاسِ بالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِع ِ الْهَوَى»؛ (ص / ۲۶)، ای داوود! ما
تو را خلیفه [و نماینده خود] در زمین قرار دادیم. پس در میان مردم، به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی منما.
یکی از مفسران در ذیل آیه اخیر، چنین نوشته است:
خلیفه، بهمعنای «جانشین» است، ولی در اینکه منظور در اینجا، جانشین چه کسی و چه چیزی است، مفسران احتمالات گوناگونی دادهاند. بعضی گفتهاند: منظور از جانشین، فرشتگانی است که قبلاً در زمین زندگی میکردهاند. (زمخشری، ۱۴۰۷: ۴ / ۲۵۶)
نیز در ذیل آیه ۲۶ سوره ص، آمده: آیا منظور از «خلیفه» در این آیه شریف، جانشین انبیای پیشین است یا خلافت الهی؟ و سپس میافزاید: معنای دوم مناسبتر به نظر میرسد و با آیه سی سوره بقره سازگارتر است. البته خلافت بهمعنای واقعی در مورد خداوند معنا نداشته، تنها درباره کسانی که وفات یا غیبت دارند، صحیح است؛ پس منظور از آن، نمایندگان خدا در میان بندگان و اجرای اوامر او در زمین است. (فخر رازی، ۱۴۰۷: ۱ / ۱۷۶؛ آلوسی بغدادی، ۱۹۸۵: ۱ / ۲۰۸)
جمله «فاحکم بین النّاس بالحق» نشان میدهد که حکومت در زمین، باید از حکومت الهی نشأت بگیرد و هر حکومتی که غیر از این باشد، حکومتی ظالمانه و غاصبانه است. رسول الله(صلی الله علیه و آله) درهمینباره میفرماید:
مَنْ اَمَرَ بالمعروفِ و نَهی عن المُنکرِ هو خلیفهُ اللهِ فی الارضِ
و خلیفهُ کتابهِ و خلیفهُ رَسولهِ. (حاکم نیشابوری، ۱۴۰۶: ۲ / ۳۵۸؛ متّقی
هندی، ۱۴۰۵: ۳ / ۷۵)
کسی که امربهمعروف و نهیازمنکر نماید، خلیفه خداوند در زمین و خلیفه کتاب خدا و خلیفه رسول خداست.
ادامه دارد …
ان شا الله فایل pdf و منابع، در آخرین مقاله درج خواهد شد.